ساقیا بده جامی زان شراب روحانی

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی بیاسایم زین حجاب ظلمانی

بهر امتحان ای دوست ، گر طلب کنی جان را
آن چنان برافشانم ، کز طلب خجل مانی

بی وفا نگار من می کند به کار من
خنده های زیر لب ، عشوه های پنهانی

دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی

ما ز دوست غیر از دوست ، مقصدی نمی خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست از رسوم بگذشتن
آستين اين ژنده ، مي كند گريباني

زاهدي به ميخانه سرخ روي ز مي ديدم
گفتمش مبارك باد بر تو اين مسلماني

زلف و كاكل او را چون به ياد مي آرم
مي نهم پريشاني بر سر پريشاني

خانه‌ي دل ما را از كرم ، عمارت كن
پيش از آنكه اين خانه رو نهد به ويراني

ما سيه گليمان را جز بلا نمي شايد
بر دل بهايي نه هر بلا كه بتواني

شیخ بهایی

رقص طبيعي آدمي

رقص طبيعي آدمي بحقيقت هنگامي است كه از جوهر خوف و حزن كه از نفس سر چشمه مي گيرد خلاص شود و به چشمه شادي كه در صحراي بي خودي جاريست برسد ، اين رقص بي اختيار صورت مي گيرد و بازتاب طبيعي هيجانات روح در عالم جسم است، چنانكه حركت خرقه و دامن به حركت جسم وابسته است.

استاد الهی قمشه ای

عرفان

عرفان

عرفان از "عرف" است و به معنی شناخت و شناختن می‏باشد. در اصطلاح حكما و عرفا عبارت

است.ازشناخت و معرفت قلبی كه از راه كشف و شهود، نه بحث واستدلال، حاصل می‏شود.

در تعریفی جامع و جهان‌شمول به مفهوم شناختی «رازگونه و نهانی» خمیرمایه افکار بلند

 و آداب تاثیرگذاریست برای یافتن و پیوستن به حقیقت از طریق شهود ، تجربه درونی و حال

یعنی عارف بر اثر تصفیه باطن و سیر و سلوك به خدا و اسما و صفات او معرفت و شناخت مشهودی پیدا می‏كند. مصداق حقیقت در عرفان الهی وجود خداست. عرفان شناختی حقیقت گرایانه و تلاشی عمل گرایانه فراتر از واقع گرایی حسی - عقلی و آرمانگرایی است.

همچنین گفته می‌شود عرفان شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل می‌شود و آن را علم وجدانی هم می‌خوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است عارف گویند.

درعرفان‌های منتسب به ادیان حقیقت وجود خداست و رسیدن به او غالباً از طریق زهد (و جذبه) می باشد.

عرفان دارای دو بخش است: نظری و عملی.

عرفان نظری به تفسیر هستی می‏پردازد، یعنی به تفسیر خدا و جهان و انسان.

عرفان عملی عهده دار پرورش كمال انسان است. این بخش از عرفان علم سیر و سلوك نامیده می‏شود.

عارف سالک با دل،عشق ،وجان به سوی مقصد ومقصود که خدا وحقیقت است طی طریق می نمایدبرای انکه به قله ی انسانیت برسد .

اهل معرفت و عرفان با شناخت خود وخدا سعی دارد مسیر سیر الی الله را طی کرده و هدف او یک چیزاست و ان هم رضایت و خشنودی خداوند

مراحلی را که عارف در عــرفان شـرق طی مینماید،بدین شرح است.

 1= مرحله طلب    2= مرحله عشق    3= مرحله معرفت     4= مرحله استغنا

5= مرحله توحید     6= مرحله حیرت     7= مرحله ی فنا

در اسلام نيز آيات گوناگون در قرآن زهد و پارسايي و بي‌اعتنايي به امور دنيوي را مايه خشنودي خدا از بنده وسبب وصول او به مراتب و مقامات برتر و نزديكي به پروردگار شمرده است.

حکیم ابن سینا در تعریف عارف چنین می‌گوید:

آنکه از تنعم دنیا، رو گردانده‌است زاهد نامیده می شود.

آنکه بر انجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد به نام عابد خوانده می شود.

و آنکه ضمیر خود را از توجه به غیر حق باز داشته و متوجه عالم قدس کرده تا نور حق بدان بتابد به نام عارف شناخته می شود.  البته گاهی دوتا از این عناوین یا هر سه در یک نفر جمع می شود.

هدف عارف

عارف، حق(خدا)را می خواهدنه چیزی غیرحق،و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیح نمی‌دهد،و عبادتش برای حق، تنها به خاطر این است که او شایسته عبادت است، و بدان جهت است که عبادت رابطه ای است شریف،

نه به خاطر میل و طمع در چیزی یا ترس از چیزی.

پس، هدف و انگیزه عارف در عبادت، دو چیز است:

  1. شایستگی ذاتی معبود، برای عبادت
  2. شایستگی خود عمل عبادت

حکیم ابن سینا(تعریف= زاهد- عابد- عارف)

حکیم ابن سینادر تعریف عارف چنین می‌گوید:

آنکه از تنعم دنیارو گردانده‌است زاهد نامیده می شود.

آنکه بر انجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد عابدخوانده می شود.

 و آنکه ضمیر خود را از توجه به غیر حق باز داشته و متوجه عالم قدس کرده

تا نور حق بدان بتابد  بهنام عارف شناخته می شود.

البته گاهی دوتا از این عناوین یا هر سه در یک نفر جمع می شود.


تفاوت های فلسفه و عرفان


تفاوت های فلسفه و عرفان


فلسفه حرف می آورد و عرفان سکوت

آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کند

آن نور است و این نار

آن درسی بود و این در سینه

از آن دلشاد شوی و از این دلدار

از آن خدا جو شوی و از این خدا خو

آن به خدا کشاند و این به خدا رساند

آن راه است و این مقصد

آن شجر است و این ثمر

آن فخر است و این فقر

آن کجا و این کجا

 علامه حسن زاده آملی