کیش مهر


همی گویم و گفته ام بارها

بود کیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی است در کیش مهر

برون اند زین جرگه هشیار ها 

به شادی و آسایش و خواب و خور

ندارند کاری دل افگار ها

کشیدند در کوی دلدادگان

میان دل و کام ،دیوار ها

چه فرهاد ها مرده در کوه ها

چه حلاج ها رفته بر دارها

چه دارد جهان جز دل و مهر یار

مگر توده هایی زپندارها

ولی راد مردان و وارستگان

نبازند هرگز به مردارها

مهین مهرورزان که آزاده اند

بریزند از دام جان تارها

به خون خود آغشته و رفته اند

چه گل های رنگین به جویبارها

بهاران که شاباش ریزد سپهر

به دامان گلشن ز رگبارها

کشد رخت،سبزه به هامون و دشت

زند بارگه،گل به گلزار ها

نگارش دهد گلبن جویبار

در آیینه ی آب،رخسارها

رود شاخ گل در بر نیلوفر

برقصد به صد ناز گلناز ها

درد پرده غنچه را باد بام

هزار آورد نغز گفتار ها

به یاد خم ابروی گل رخان

بکش در بزم می خوار ها

گره را ز راز جهان باز کن

که آسان کند باده،دشوارها

جز افسون و افسانه نبود جهان

که بستند چشم خشایارها

فریب جهان را مخور زینهار

که در پای این گل بود خارها

پیاپی بکش جام و سرگرم باش

بهل گر بگیرند بیکارها

علامه طباطبایی