ابولقاسم حالت (آه از دل من)

شعر از : ابولقاسم حالت

آه آه از دل من

که ازو نیست به جز خون جگر حاصل من

زانکه هر دم فکند جان مرا در تشویش

چه کنم با دل خویش؟

چه دل مسکینی؟

که غمین می شود اندر غم هر غمگینی

هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه ی میش

چه کنم با دل خویش؟

در دلم هست هوس

که رسد در همه احوال به درد همه کس

چه امیری متمول چه فقیری درویش

چه کنم با دل خویش؟

طفل عریانی دید

چشم گریانی و احوال پریشانی دید

شد چنان سخت پریشان که مرا ساخت پریش

چه کنم با دل خویش؟

دیده گردید فقیر

بهر نان گرسنه آنگونه که از جان شد سیر

چه کنم؟ دل نگذارد که برم حمله بدو

زارم از دست عدو

بس که محتاط به بار آمده و دوراندیش

چه کنم با دل خویش؟

گر در افتم با مار

نیست راضی دل من تا کشد از مار دمار

لیک راضی است که از او بخورم صدها نیش

چه کنم با دل خویش؟

دارد این دل اصرار

که من امروز شوم بهر جهانی غمخوار

همه جا در همه وقت و همه را در همه کیش

چه کنم با دل خویش؟

از برای همه کس

دل بی رحم در این دوره به کار آید و بس

نرود با دل پر عاطفه کاری از پیش

چه کنم با دل خویش؟

 ابوالقاسم حالت

ابوالقاسم حالت ((شعر ))


امروز دگر به حق نپـــــــــــردازد کس

مـردم پـی باطلـنـد و نیـرنگ وهـوس

هرمومن پاک درچنین دنیــــــــــــائی

حـق دارداگر که مرگ مـی جویـد وبـس

ابوالقاسم حالت


شعر مادر اثر استاد ابوالقاسم حالت


 ای مادر عزیز که جانم فدای تو

قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان

همپایه‌ي محبت و مهر و وفای تو

مهرت بُرون نمی‌رود از سینه‌ام که هست

این سینه خانه‌ي تو و این دل سرای تو

آن گوهرِ یگانه‌ي دریای خلقتی

کاندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدحِ تو واجب است، ولی کیست آن کسی

کایَد بُرون زِ عهده‌ي مدح و ثنای تو

هر بهره‌ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد زِ فیض کوشش بی منتهای تو

ای مادر ِ عزیز که جان داده‌ای مرا

سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو

گر جان خویش هم زِ برایت فدا کنم

کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان

هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

خشنودی تو مایه‌ي خوشبختی من است

زیرا بُوَد رضای خدا در رضای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من

می ریختم تمامِ جهان را به پای تو

زندگی نامه ی استاد ابوالقاسم حالت

استاد ابوالقاسم (عبدالله فرد ) حالت شاعر، مترجم و محقق توانای معاصر در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به استخدام شرکت نفت ایران درآمد و تا زمان بازنشستگی در خدمت این سازمان بود . ابوالقاسم حالت در جوانی به فراگیری زبانهای عربی و انگلیسی و فرانسه پرداخت

ابوالقاسم حالت تسلطی اعجاب انگیز در سرودن انواع شعر داشت . از پانرده سالگی به سرودن انواع شعر پرداخت. ذوقش بیشتر به فکاهی سرائی تمایل داشت

دیوان حالت که مشتمل بر قطعات ادبی، مثنوی‌ها، قصاید، غزلیات و رباعیات است، خود نمایانگر عمق دانش ادبی این محقق است . وی از سال ۱۳۱۷ همکاری خود را با مجله معروف فکاهی توفیق آغاز کرد و بحر طویل‌های خود را با امضای هدهد میرزا و اشعارش را با اسامی مستعار خروس لاری، شوخ و ابوالعینک به چاپ می‌رساند . علاقه به مسائل دینی سبب شد از سال ۱۳۲۳ هر هفته چند رباعی جدی که ترجمه‌ای از کلمات قصار حضرت علی (ع) بود در مجله «آئین‌اسلام» چاپ کند .

 حالت در ترانه‌سرایی نیز دستی توانا داشت و عموماً این ترانه‏ ها در قالب فکاهی، انتقادی علیه وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان بود .

 وی پس ازانقلاب اسلامی نیز علیرغم کهولت سن مدت زمانی نسبتا طولانی با مجله گل آقا همکاری نمود.

 از استاد بوالقاسم حالت آثار ادبی و فرهنگی فراوانی در زمینه‌های طنز، شعر و ادبیات و ترجمه باقی مانده است . استاد حالت در سوم آبان سال ۱۳۷۱ براثر سکته قلبی در تهران درگذشت.

ابوالقاسم حالت ((شعر طنز2))

مدعی دید كراواتم و غرید چو شیر

گفت این چیست كه بر گردن توست ای اكبیر؟

گفتمش چاكرتم، نوكرتم، سخت مگیر!

می‌كنم پیش تو اقرار كه دارم تقصیر

كانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است

همه تقصیر كراوات من است

لكه غرب به دامان شما اصلا نیست

نام دختر كتی و مرسده و ژیلا نیست

كت خوش فرم شما طرح فرنگی‌ها نیست

جین آن تازه جوان تحفه آمریكا نیست

این كراوات فقط كار سوئیس و وین است

همه تقصیر كراوات من است

گر كه سیمرغ نشسته است سر قله قاف

كند از یاری مرغان دگر استنكاف

گر كه اصناف ندارند اثری از انصاف

گر كند بخش خصوصی به خلایق اجحاف

گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است

همه تقصیر كراوات من است!

آن سخن‌های غم‌انگیز كه مردم گویند

آنچه از شدت بحران تورم گویند

آنچه از روی تأسف به تألم گویند

یا كه از راه تمسخر به تبسم گویند

و آنچه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است

همه تقصیر كراوات من است!

گر به هر كوچه زباله است چو خرمن توده

گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده

دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده

كارها گر همه پیچیده به هم چون روده

جوی‌ها گر همه آكنده ز لای و لجن است

همه تقصیر كراوات من است!

خیط، گر وضع اتوبوس بود داخل خط

یا اگر مثل غریقی تو گرانی است چو شط

گر خر كل حسن از گرسنگی گشته سقط

اگر آن لامپ كه روزی سه تومن بود فقط

این زمان قیمت او بیش‌تر از صد تومن است،

همه تقصیر كراوات من است!

                                            «ابوالقاسم حالت»

ابوالقاسم حالت ((شعر طنز))

ابوالقاسم حالت ((شعر طنز))

حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن
آورد دو صـــد گــونه ره آورد بـــه خـانــه

اشیاء گرانـقیـمـت و اجناس نفیسـی
کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه

از رادیو و ساعت و یخچال و فریزر
تا  ادکـلن  و حوله و آییـنـه و شانه

از پرده ی ابریشم و رو تختی مخمل
تا  جامه ی مردانه  و  ملبوس زنانه

در جعبهء محکم همه را بسته و چیده
تــا  لــطـمه نبیـننـد  ز  آفـــات زمـانــه

دیدم که بر آن جعبه نوشته است ظریفی
مقصود   تویی! کــعــبه  و بتخـانه بهـانـه

شعر از : ابولقاسم حالت