چرا دعاها اجابت نمیشود

چرا دعاها مستجاب نمیشود؟

شخصی به نزد امیرالمؤمنین (ع) از اجابت نشدن دعاهایش شکوه کرد.

حضرت علت آن را چنین بیان فرمودند: « اِنَّ قُلُوبَکُم خانَت بِثَمانِ خِصالٍ »

(دلهای شما در هشت چیز خیانت کرده است):

خدا را شناختید، ولی حق او را چنانکه باید ادا نکردید (بندگی نکردید)
به رسول او ایمان آوردید، سپس با سنتش مخالفت کردید (از او تبعیت نکردید)
کتاب او ( قرآن ) را خواندید، ولی بدان عمل نکردید.
می گویید از کیفر و عقاب خدا میترسید، اما همواره اعمالی مرتکب می شوید که شما را به آن نزدیک می کند (از آن دوری نمی کنید)
می گویید به پاداش مشتاقید، لکن همواره کاری می کنید که شما را از آن دور میسازد

(برای رسیدن به آن تلاش نمی کنید)
از نعمتهای خدا بهره می برید و شکر او را به جا نمی آورید.
به شما گفته شده دشمن شیطان باشید، ولی شما با او دوستی می کنید.
عیوب مردم را نصب العین خود کرده اید و از عیوب خود غافلید.
با این همه، چگونه انتظار دارید دعایتان مستجاب شود، در حالی که خود درهای اجابت را بسته اید؟ سپس فرمودند: «تقوا پیشه کنید و اعمال خود را اصلاح کنید و نیات خود را صادق گردانید و امر به معروف و نهی از منکر کنید تا دعای شما مستجاب شود.»

حکمت 38 نهج البلاغه

وَ قَالَ [عليه السلام] لِابْنِهِ الْحَسَنِ [عليه السلام] يَا بُنَيَّ احْفَظْ عَنِّى أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً لَا يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ وَ أَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ وَ أَكْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ .

امام علی (ع) به فرزندش امام حسن میفرمایند:

پسرم چهار چيز از من يادگير (در خوبى ها ) و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، كه تا به آن ها عمل مى كنى زيان نبيني:
الف ـ خوبى ها
1 ـ همانا ارزشمند ترين بى نيازى عقل است .

2 ـ بزرگ ترين فقر بى خردى است .

3 ـ ترسناك ترين تنهايى خود پسندى است .

4 ـ گرامى ترين ارزش خانوادگى ، اخلاق نيكوست.
ب ـ هشدار ها
1 ـ پسرم ! از دوستى با احمق بپرهيز ، چرا كه مى خواهد به تو نفعى رساند اما دچار زيانت مى كند.
2 ـ از دوستى با بخيل بپرهيز ، زيرا آنچه را كه سخت به آن نياز دارى از تو دريغ مى دارد.
3 ـ و از دوستى با بدكار بپرهيز، كه با اندك بهايى تو را مى فروشد.
4 ـ و از دوستى با دروغگو بپرهيز كه به سراب ماند: دور را به تو نزديك ، و نزديك را دور مى نماياند.

حکمت 38 نهج البلاغه

خطبه شماره 7 نهج البلاغه

امام علی (ع) درخطبه ی هفتم نهج البلاغه میفرمایند:

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِاءَمْرِهِمْ مِلاَكا وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اءَشْرَاكا، فَباضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاءَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِاءَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ.
ترجمه خطبه شماره 7:

شيطان را ملاك كار خود قرار دادند و شيطان نيز آنان را شريك خود ساخت . پس ، در سينه هايشان ، تخم گذاشت و جوجه برآورد و بر روى دامنشان جنبيدن گرفت و به راه افتاد، از راه چشمانشان مى نگريست و از زبانشان سخن مى گفت ، به راه خطايشان افكند و هر نكوهيدگى و زشتى را در ديده شان بياراست و در اعمالشان شريك شد؛ و سخن باطل خود بر زبان ايشان نهاد.

فرمان مبارک امام علی عليه السلام به مالک اشتر

گزیده ای از فرمان مبارک امام علی عليه السلام به مالک اشتر

بسم الله الرحمن الرحيم

اي مالک بدان من تو را به سوي کشوري فرستادم که پيش از تو دولتهاي عادل و ستمگري بر آن حکومت داشتند. و مردم به کارهاي تو همان گونه نظر مي کنندکه تو در امور زمامداران پيش از خود و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مي گفتي . بدان افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جاري مي سازد مي توان شناخت.  بنابراين بايد محبوبترين ذخيره در پيش تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس را در دست گير . و آنچه برايت حلال نيست نسبت به خود بخل روا دار. زيرا بخل نسبت به خويشتن اين است که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است پيش گيري. قلب خويش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن و همچون حيوان درنده اي نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنيمت شماري زيرا آنها دو گروه بيش نيستند : يا برادران ديني تواند و يا انسانهائي همچون تو .

به تصديق سخن چينان تعجيل مکن زيرا آنان گر چه در لباس ناصحين جلوه گر شوند خيانت مي کنند . بخيل را در مشورت خود دخالت مده زيرا که تو را از احسان منصرف و از تهي دستي و فقر مي ترساند  و نيز با افراد ترسو مشورت مکن زيرا در کارها روحيه ات را تضعيف مي نمايند . همچنين حريص را به مشاورت مگير که حرص را با ستمگري در نظرت زينت مي دهد.

هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار در نظرت مساوي باشند زيرا اين کار سبب مي شود که افراد نيکوکار در نيکي هايشان بي رغبت شوند  و بدکاران در عمل بدشان تشويق گردند هر کدام از اينها را مطابق کارش پاداش ده.

بايد بهترين اوقات و بهترين ساعات عمرت را براي خلوت با خدا قرار دهي هر چند اگر نيت خالص داشته باشي و امور رعايا روبه راه شود همه کارهايت عبادت و براي خدا است .

هنگامي که به نماز جماعت براي مردم مي ايستي بايد نمازت نه نفرت آور و نه تضييع کننده باشد . [ نه آنقدر آنرا طول بده که موجب تنفر مامومين شود و نه آنقدر سريع که نماز را ضايع کني] چرا که در بين مردمي که با تو به نماز ايستاده اند هم بيمار وجود دارد و هم افرادي که کارهاي فوتي دارند.

به هيچ يک از اطرافيان و بستگان خود زميني از اراضي مسلمانان وامگذار و بايد طمع نکنند که قراردادي به سود آنها منعقد سازي که مايه ضرر ساير مردم باشد خواه در آبياري و يا عمل مشترک ديگر به طوري که هزينه هاي آنرا بر ديگران تحميل کنند . که در اين صورت سودش براي آنها است و عيب و ننگش برايت و در دنيا و آخرت.

هرگاه رعايا نسبت به تو گمان بد ببرند افشاگري کن و عذر خويش را درمورد آنچه موجب بدبيني شده آشکارا با آنان در ميان گذارو با صراحت بدبيني آنها را از خود برطرف ساز چه اينکه اينگونه صراحت موجب تربيت اخلاقي تو و ارفاق و ملاطفت براي رعيت است. و اين بيان عذر تو را به مقصودت در وادار ساختن آنها به حق مي رساند .

روح خوش بيني را کنار بگذار اگر پيماني بين تو و دشمنت بسته شد  و يا تعهد پناه دادن را به او دادي جامه وفاء را بر عهد خويش بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهدات خويش قرار ده.زيرا هيچ يک از فرائض الهي نيست که همچون وفاي به عهد و پيمان مردم جهان با تمام اختلافاتي که دارند نسبت به آن اين چنين اتفاق نظر داشته باشند حتي مشرکان زمان جاهليت علاوه بر مسلمانان آن را مراعات مي کردند.

مبادا تملق را دوست بداري زيرا که آن مطمئن ترين فرصت براي شيطان است تا نيکوکاري نيکان را محو و نابود سازد . از منت بر رعيت به هنگام احسان بپرهيز و بيش از آنچه انجام داده اي کار خود را بزرگ مشمار و از اينکه به آنها وعده دهي و سپس تخلف کني برحذر باش.

باد دماغت را فرو بنشان حدت و شدت و قدرت دست و تيزي زبانت را در اختيار خود گير  و براي جلوگيري از اين کار مخصوصا توجه به زبانت داشته باش که [ سخني بدون فکر نگوئي] و نيز در به کاربستن قدرت تاخير انداز تا خشمت فرو نشيند و مالک خويشتن گردي هرگز حاکم بر خويشتن نخواهي بود جز اينکه فراوان به ياد قيامت و بازگشت بسوي پروردگار باشي.

من از خداوند بزرگ با آن رحمت وسيع و قدرت عظيمش بر انجام تمام خواسته ها مسئلت دارم که من و تو را موفق دارد تا رضاي او را جلب نمائيم و کاري کنيم که نزد او و خلقش معذور باشيم همراه با مدح و ثناي نيک در ميان بندگان و آثار خوب در شهرهاو تماميت نعمت و فزوني شخصيت در پيشگاه او و نيز از او مسئلت دارم که زندگي من و تو را با سعادت و شهادت پايان بخشد . که ما همه بسوي او باز مي گرديم و سلام ودرود بر پيامبر خدا [ ص ] و دودمان پاکش باد سلامي فراوان و بسيار.

نامه ی 53 نهج البلاغه

برای مشاهده متن کامل فرمان امام به ادامه مطلب مراجعه شود

 

ادامه نوشته

حکمت دوم نهج البلاغه

أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ .

امام علی (ع)میفرمایند

آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست كرده ،

 و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده ،

 و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.

حکمت دوم نهج البلاغه

حکمت نهم نهج البلاغه

امام علی (ع) میفرمایند

إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ .

چون دنيا به كسى روى آورد ، نيكى هاى ديگران را به او عاريت دهد ،

 و چون از او روى برگرداند خوبى هاى او را نيز بربايند.

حکمت نهم نهج البلاغه

امام علی (ع) --حکمت 47

امام علی (ع)

ارزش مرد به اندازة همت اوست ،

 و راستگويى او به ميزان جوانمردى اش ،

 و شجاعت او به قدر ننگى است كه احساس مى كند ،

 و پاكدامنى او به اندازة غيرت اوست.

حکمت 47 

حکمت 38 نهج البلاغه


امام علی (ع)

به فرزندش امام حسن [عليه السلام] فرمود : پسرم ! چهار چيز از من يادگير (در خوبى ها ) ،

 و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، كه تا به آن ها عمل مى كنى زيان نبيني

الف ـ خوبى ها
 1ـ همانا ارزشمند ترين بى نيازى عقل است .

 2 ـ و بزرگ ترين فقر بى خردى است .

3 ـ و ترسناك ترين تنهايى خود پسندى است .

 4 ـ و گرامى ترين ارزش خانوادگى ، اخلاق نيكوست .

ب ـ هشدار ها

پسرم از دوستى با احمق بپرهيز ، چرا كه مى خواهد به تو نفعى رساند اما دچار زيانت مى كند

  از دوستى با بخيل بپرهيز ، زيرا آنچه را كه سخت به آن نياز دارى از تو دريغ مى دارد

و از دوستى با بدكار بپرهيز، كه با ا ندك بهايى تو را مى فروشـد

  و از دوستى با دروغگو بپرهيز كه به سراب ماند: دور را به تو نزديك ، و نزديك را دور مى نماياند

حکمت 38 نهج البلاغه

اندرزهای امام علی (ع)

اندرزهای امام علی (ع)

عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمى سازد

اما احمق هر چه بر زبانش آيد مى گويد بدون فكر و دقت

پس زبان عاقل از قلب او

و قلب احمق از زبان او فرمان مى گيرد 

امام علی (ع)

اندرزهای امام علی (ع)

امام علی (ع)

سه چیز است که هر کس آنها را داشته باشد ایمان خود را کامل کرده است

کسی که چون در خوشی و خوشحالی باشد خوشی او را به باطل نکشاند

و چون خشم کرد حالت خشم او را از راه حق بیرون نبرد

و چون به قدرت رسید به چیزی که از آن او نیست دستبرد نزند

اندرزهای امام علی (ع)  

پرهيز از جايگاه تهمت

كسى كه خود را در معرض بد نامى و جايگاه تهمت قرار مى دهد

نبايد كسى را كه به او گمان بد مى برد، ملامت كند

  

امام علی (ع)


کلام علی (ع)

حق را با شخصیت افراد مسنج ، بلکه حق را ملاک شناخت شخصیت ها قرار بده

اول حق را بشناس ، سپس افراد را با آن بسنج

امام علی ( ع )

از علی آموز اخلاص عمل

در پرتو ما هدايت‏ يافتيد(اين خطبه را امام بعد از قتل طلحه و زبير ايراد كرده است[1و 2]و از فصيحترين خطبه‏ هاى امام است كه مردم را اندرز می‏دهد.

(اى مردم بصره!)از تاريكي هاى جهالت و گمراهى بوسيله ما هدايت‏ شديد،[3]و به كمك ما به اوج ترقى رسيديد صبح سعادت شما در پرتو شعاع وجود ما درخشيدن‏ گرفت،[4]كر باد گوشى كه نداى بلند پند و اندرز را درك نكند!مسلما گوشى كه با صيحه ‏نادانى و جنايت كر شده است آهنگ ملايم(حق)را نشنود،مطمئن باد!قلبى كه از خوف خداجدائى نپذيرد،من همواره منتظر عواقب مكر و خدعه شما بودم،و نشانه‏ هاى فريب خوردگان‏را در شما مشاهده ميكردم.

تنها بخاطر استتار شما در پرده دين بود كه من از شما چشم پوشيدم،اما صفاى دل،مرا از درون شما آگاهى ميداد.

آن هنگام كه در جاده هاى ضلالت‏ سرگردان بوديد،راهنما و دليلى نمی ‏يافتيد،شما را به جاده‏ هاى حق رهبرى كردم،تشنه رهبر بوديد و او را نمی ‏يافتيد،من شما را به‏ سرچشمه حقيقى رهنمون شدم.امروز مهر سكوت را می شكنم سخنانى ايراد ميكنم كه درعين فشردگى و اجمال هزاران زبان گويا داشته باشد،دور باد رايى كه از دستوراتم تخلف‏ كند،من از زمانى كه حق را يافته ‏ام در آن ترديد نكرده‏ ام(و اگر مدتى كناره گرفتم نه ازاين جهت‏ بود كه در حقانيت‏ خود ترديد كنم و يا ترسيده باشم،ترس من همچون ترس‏ موسى بود)موسى بر خود نترسيد،ترسش از اين بود كه(در غوغاى ساحران)جاهلان پيروزگردند،و مردم را به گمراهى بكشانند!

امروز ما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته‏ ايم(آنكه حق را يافته مطمئن است‏ هرگز ترديد نمی ‏كند،همانطور كه)اگر آب همراه كسى باشد تشنه نگردد(و تشنگي هاى‏كاذب كه معمولا بهنگام وحشت از فقدان آب بر انسان مستولى می‏شود،بر او چيره ‏نگردد).