همای رحمت-اثر استادشهریار


هماي رحمت

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشـنائي بنوازد و آشـنا را

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گـفتن چه خوشست شهريارا

شهريار

زندگی نامه ی محمدحسین شهریار

سيد محمد حسين  شهريار


  سید محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار در شهریور ماه 1286 هجری شمسی در بازارچه میرزا نصراله تبریز واقع در چای کنار  چشم به جهان گشود.

پدر وی حاج سیدمیرآقا خشگنابی در آن زمان از وکلای درجه یک تبریز و مردی نسبتاً متمول بود کـه گرسنگـان بی شماری از خوان کرم او سیر می شدندمادر وی کوکب خانم از خویشاوندان حاج میرآقا بود. تولد سید محمد حسین مصادف با حوادث انقلاب مشروطیت است.

در چنین اوضاع آشفته ای بود که میرآقا خشگنابی ، پدر محمد حسین ، صلاح را در این دید که خانواده و فرزندان خود را از چنین محیط آشوب زده ای دور سازد ؛ از ایـن رو عائله خـود را بـه زادگاه آبـا و اجدادیشان ،‌ یعنی خشگناب از توابع بخش قره چمن تبریز منتقل کرد.
بهترین دوران زندگی محمد حسین در چنین محیط باصفا و نشاط انگیزی سپری شد در دامنه کوهی (حیدر بابا)که بعدها شهریار نام او را عالم گیر کرد.

هنگامی که محمد حسین 15 ساله شد پدرش او را همراه قافله کوچکی روانه تهران می کند تا ادامه تحصیلات و مدارج کمال را در آنجا پی بگیرد.

شهريار از بدو ورود به تهران با استاد ابوالحسن صبا آشنا شده و نواختن سه تار و مشق رديف‌هاي سازي موسيقي ايراني را از او فرا مي‌گيرد. او همزمان با تحصيل در دارالفنون به ادامه تحصيلات علوم ديني مي‌‌پرداخت و در مسجد سپهسالار در حوزه درس سيد حسن مدرس حاضر مي‌‌شد

شهریار که از مدتها پیش شعر می سرود در آن سالها بیشتر به شعر و شاعری روی آورد او ابتدا در اشعار خود بهجت تخلص می کرد ولی در سال 1300 برای یافتن تخلصی جدید از فال حافظ تخلص خواست که بیت زیر آمد.:
 
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم 

شهریار وقتی این بیت را دید در آغاز آن را نپذیرفت و خود را لایق عنوان شهریار ندانست ،چنین گفت که حافظ جان ، ما از تو یک نام درویشی خواستیم تو به ما چنین نامی پیشنهاد می کنی؟ و دوباره به حافظ تفعل زد و باز هم همان بیت آمد .آن را به فال نیک گرفت و از آن پس تخلص شهریار را برای خود برگزید و بدان مشهور شد
شهریار در سال 1303 دوره متوسطه را در دارالفنون به پایان برد و به اسرار پدر وارد مدرسه طب شد. در در مرداد ماه 1332 به تبريز آمده و با يكي از بستگان خود به نام خانم عزيزه عميد خالقي ازدواج مي‌كند كه حاصل اين ازدواج سه فرزند به نام‌هاي شهرزاد و مريم و هادي هستند .

شاید معروفترین شعرهای شهریار که نام او را در میان خاص و عام پر آوازه کرد، علی ای همای رحمت است که اوج ارادت شهریار را به مولای متقیان بیان می­کند.

  او آخرين روزهاي عمرش در بيمارستان مهر تهران بستري شد و در 27 شهريور  1367 دار فانی را وداع گفت و پیکرش در مقبرةالشعراى تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان است به خاک سپرده شد.

هفدهم ربیع الاول




میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق(ع) بر شما تبریك وتهنیت باد



نور نتابد مگر جمال محمد(ص)


ماه فروماند از جمال محمد(ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد(ص)
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد(ص)
وعده دیدار هر کسی به قیامت
لیله اسری شب وصال محمد(ص)
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد(ص)
عرصه گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد(ص)
و آن همه پیراسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد(ص)
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد(ص)
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد(ص)
شایـد اگر آفـتاب و ماه نتـابـد
پیش دو ابروی چون هلال محمد(ص)
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمی گیرد از خیال محمد(ص)
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)

(سعدی شیرازی)



وَ ما اَرسَلناکَ الّا رحمةُ لِلعالمین



طلوع محمد

زمین و آسمان مکه آن شب نورباران بود

و موج عطر گل در پرنیان باد می پیچید

امید زندگی در جان موجودات می جوشید –

هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود 

شبی مرموز و رویایی -

به شهر مکه مهد پاک جانان دختر مهتاب می خندید

شبانگه ساحت ام القری در خواب می خندید

ز باغ آسمان نیلگون صاف و مهتابی -

دمادم بس ستاره میشکفت وآسمان پولک نشان میشد           

صدای حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ -

به سوی کهکشان میشد. 

دل سیاره ها در آسمان حال تپیدن داشت -  

و دست باغبان آفرینش در چنان حالت -

سر گل آفریدن  داشت.

شگفتی خانه ی ام القری در انتظار رویدادی بود  

شب جهل و ستمکاری -

به امید طلوع بامدادی بود.  

سراسر دستگاه آفرینش اضطرابی داشت

و نبض کائنات از انتظاری دم به دم می زد  

همه سیاره ها در گوش هم آهسته می گفتند  

که: امشب نیمه شب خورشید می تابد  

ز شرق آفرینش اختر امید می تابد 

در آن حال آمنه در عالم سرگشتگی می دید:

به بام خانه اش بس آبشار نور می بارد  

و هر دم یک ستاره در سرایش می چکد رنگین و نورانی  

و زین قدرت نمایی ها نصیب او -  

شگفتی بود و حیرانی  

در آن دم مرغکی را دید با پرهای یاقوتی  

و منقاری زمردفام  

که سویش پر کشید از بام -  

و در صحن سرا پر زد  


و پرهای پرندین را به پهلوی زن دردآشنا سائید  

به ناگه درد او آرام شد، آرام  

به کوته لحظه ای گرداند سر را آمنه با هاله امید

تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید  

چو دید آن حاصل کون و مکان و لطف سرمد را -  

دو چشمش برق زد تا دید رخشان چهر احمد را -

شنید از هر کران عطر دلاویز محمد را  

سپس بشنید این گفتار وحی آمیز:  

- الا،  ای آمنه ای مادر پیغمبر خاتم!  

سرایت خانه ی توحید ما باد و مشید باد  

سعادت همره جان تو و جان محمد باد  

بدو بخشیده ایم ای آمنه ای مادر تقوا!  

صدای دلکش  داوود و حب دانیال و عصمت  یحیی   

به فرزند تو بخشیدیم

کردار خلیل  و قول اسماعیل و حسن چهره ی  یوسف  

شکیب موسی عمران و زهد و عفت  عیسی 

بدو دادیم: خلق  آدم و نیروی نوح و طاعت یونس

وقار و صولت الیاس  و صبر بی حد ایوب

بود فرزند تو یکتا -  

بود دلبند تو محبوب -  

سراسر پاک -  

سراپا خوب.    

دو گوش آمنه بر وحی ذات پاک سرمد بود  

دو چشم آمنه  در چشم رخشان محمد  بود -  

که ناگه دید روی دخترانی آسمانی را -  

به دست این یکی ابریق سیمین در کف آن‌ دیگری ‌طشت ‌زمرد بود  

دگر حوری، پرندی چون گل مهتاب در کف داشت  

محمد  را چو مروارید غلتان شستشو دادند  

به نام پاک یزدان بوسه ها بر روی او دادند

سپس از آستین کردند بیرون دست قدرت را -  

زدند از سوی درگاه خداوندی -

میان شانه های حضرتش مهر نبوت را  

سپس در پرنیانی نقره گون، آرام پیچیدند  

وز آنجا آسمان دختران بر  عرش  کوچیدند.  

همان شب قصه پردازان ایرانی خبر دادند:  

که آمد تکسواری در  مدائن  سوی  نوشروان

و گفت: ای پادشه  آتشکده ی آذرگشسب ما -  

که صدها سال روشن بود -  

هم امشب ناگهان خاموش شد، خاموش  

به یثرب یک  یهودی بر فراز قلعه ای فریاد را سرداد:  

که امشب اختری تابنده پیدا شد  

و این نجم درخشان اختر فرزند عبدالله -  

نوین پیغمبر پاک خداوندست

و انسانی کرامندست 

یکی مرد عرب اما بیابانگرد و صحرائی  

قدم بگذاشت در ام القری وین شعر را برخواند:  

که ای یاران مگر دیشب بخواب مرگ پیوستید؟  

چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را؟  

که دید از مکیان آن ماهتاب پرنیانی را؟

زمین و آسمان مکه دیشب نورباران بود  

هوا آغشته به عطر شفا بخش بهاران بود  

بیابان بود و تنهایی و من دیدم -  

که از هر سو ستاره در زمین ما فرود آمد  

به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند -  

ز هر سو در بیابان عطر مشگ و بوی عود آمد.

بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارائی!  

بیابان بود و من، اما چه اخترهای زیبائی!  

بیابان، رازها دارد

ولی در شهر، آن اسرار، پیدا نیست  

بیابان، نقش ها دارد که در شهر آشکارا نیست  

کجا بودید ای یاران؟!  

که دیشب آسمانیها زمین مکه را کردند گلباران  

ولی گل نه، ستاره بود جای گل  

زمین و آسمان مکه دیشب نورباران بود  

هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود.

به شعر آن عرب، مردم همه حالی عجب دیدند  

به آهنگ عرب این شعر را خواندند و رقصیدند:  

که ای یاران مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟  

چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را؟ 

که دید از مکیان آن ماهتاب پرنیانی را؟

بیابان بود و تنهایی و من دیدم -  

که از هر سو ستاره در زمین ما فرود آمد  

به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند -  

زهر سو در بیابان عطر مشگ و بوی عود آمد  

بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارائی!

بیابان بود ومن، اما چه اخترهای زیبائی!  

بیابان رازها دارد

ولی در شهر، آن اسرار، پیدا نیست  

بیابان، نقش ها دارد که در شهر آشکارا نیست  

کجا بودید ای یاران؟!  

که دیشب آسمانیها زمین مکه را کردند گلباران

ولی گل نه، ستاره بود جای گل

زمین و آسمان مکه دیشب نورباران بود

هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود

روانت شادمان بادا!  

کجایی ای عرب ای ساربان پیر صحرایی؟!

کجایی ای بیابانگرد روشن رای بطحایی؟!

که اینک بر فراز چرخ، یابی نام احمد را  

و در هر موج بینی اوج گلبانگ محمد را

محمد زنده و جاوید خواهد ماند  

محمد تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند  

جهانی نیک می داند -  

که نامی همچو نام پاک پیغمبر موید نیست  

و مردی زیر این آسمان همتای احمد نیست

زمین ویرانه باد و سرنگون باد‌ آسمان پیر -

اگر بینیم روزی در جهان نام محمد نیست.

شاعر : مهدی سهیلی

فردوسی

بیا تا جهان را بـه بد نـسپـریم

به کوشش همه دستِ نیکی بَریم

نباشد همی نیک و بد پایدار

 همـان به که نیکی بود یادگار

همـان گنجِ دنـیا و کاخِ بلنـد

نخواهد بُدن مر تـو را سودمند

سخن مانَد از تو همی یادگار

 سخن را چنین خوار مایه مدار

فریـدونِ فرّخ فرشتـه نـبود

ز مُشک و ز عَنبر سرشته نبود

به داد و دهِش یافت این نیکویی

تو داد و دهِش کن فریدون تویی

(حکیم ابوالقاسم فردوسی)

ابو سعید ابوالخیر

 

یار رب مکن از لطف پریشان ما را

 هر چند که هست جرم و عصیان ما را

ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم

محتاج به غیر خود مگردان مارا

      ابو سعید ابوالخیر


عطار نیشابوری(ایدل اگر عاشقی)

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است

روزنِ دل برگشا، حاضر و هشیار باش

دیده‌ ی جان، روی او تا بنبیند عیان

در طلب روی او، روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس

پس تو اگر عاشقی، عاقل و بیدار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال

لیک تو باری به نقد ساخته‌ ی کار باش

در ره او هرچه هست با دل و جان وقف کن

تو به یکی زنده ‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را دُر بقا آرزوست

دم مـزن و در فـنا همدم عطار باش

فرید الدین عطار نیشابوری


مواد شیمیایی کشنده در لاک ناخن

مواد كشنده در لاک ناخن

ميل به زيباتر شدن،بسياري ازبانوان رابه استفاده ازلوازم آرايشي سوق مي‌دهد

يافته‌هاي باسـتان‌شناسـي نشـان مي‌دهد رنگ‌آمیزی ناخـن با ترکـیبی ازصمـغ عربی ، سفیده تخم‌مرغ ، ژلاتین و موم زنبور عسل از پنج هزار سال قبل در ایتالیا، ژاپن و چین مرسوم بوده و مصریان باستان نیز برای رنگ‌کردن ناخن‌ها از رنگ‌های قرمز و قهوه‌ای به دست آمده از گیاه حنا استفاده می‌کردند.

بيشتر محصولات امروزي از مواد مصنوعي شيميايي ساخته مي‌شوند و شائبه سمي ‌بودن برخي از آنها نيز روز به روز پررنگ‌تر مي‌شود.
دانشمندان دانشگاه کـالیفرنیا با همكاري وزارت بهداشت ایالات متحده به بررسی شرکت‌های گوناگون محصولات آرایشی و بهداشتی پرداخته‌اند. نتايج اين مطالعه نشان مي‌دهد لاک‌های ناخن با رنگ‌های متنوع حاوی سه ماده‌ خطرناک شیمیایی يعني فرمالدئید، فتالات و تولوئن هستند.  از آنجا كه ناخن يك بافت زنده است، مواد شیمیایی موجود در لاک می‌تواند مشکلات زیادی برای سلامت آن و ديگر اعضاي بدن ایجاد کند.

بسیاری از شرکت‌های معتبر براي تولید لاک از حلال‌هایی که باعث التهاب ریه و مجاری  تنفسی  می‌شوند ،  بهره مي‌برند و نبايد توقع داشته باشيد كه لاك‌هاي بي‌نام و نشان و ارزاني كه در بازار داخلي به وفور يافت مي‌شوند سمي‌ نباشند. بررسی‌هاي دانشمندان، تاثیر سه ماده خطرناک موجود در لاک ناخن بر سلامت انسان را اين گونه بيان مي‌كند.

فرمالدئید

در مورد فرمالدئید پژوهش‌های دانشمندان نیویورک نكته جالب توجهي را به اثبات رسانده است؛ فرمالدئید آلوده‌کننده‌ترین ماده در هوای داخل خانه است! تنفس این ماده باعث ایجاد سردرد، سوزش گلو، اختلال تنفس و بروز علائم آسم مي‌شود
مصرف مقادیر زیاد اين ماده ‌شیمیایی، نمایان شدن آثار سمی آن را در بدن به دنبال دارد و مقادیر اندک آن نيز باعث تحریک، سوزش و خارش چشم و ریزش اشک می‌شود. مسمومیت خون، افزایش اسیدخون و کاهش شدید حرارت بدن هم از عوارض جذب فرمالدئید از طریق دستگاه گوارش است.
فتالات

فتالات و ترکیبات آن اثری دارند كه شبیه به استروژن يعني هورمون زنانه است. در صورتي كه زنان باردار در معرض این ماده قرار گیرند، فرزند آنها با ناهنجاری‌های مادرزادی در اندام تناسلی‌ متولد مي‌شود.

محققان در دانشگاه بوردو فرانسه عوارض مصرف فرآورده‌های حاوی فتالات را مرگبار تلقي مي‌كنند. تاثیر مخرب فتالات بر کبد، کلیه‌ها، ریه‌ها و غدد جنسی در بسیاری از اين‌گونه پژوهش‌ها ثابت شده است. بررسی‌های دانشمندان دانشگاه روچستر نشان می‌دهد محصولات ناشی از سوخت‌وساز فتالات در بدن باعث افزایش اندازه دور کمر آقایان، مقاومت سلول‌ها به انسولین و ابتلا به دیابت می‌شود. اين مواد در ادرار تجمع می‌کنند.
تولوئن

تماس طولانی‌ فرد با تولوئن مي‌تواند علائم جسمی و روانی متعددی ایجاد ‌کند. از مهم‌ترین عوارض این ماده مي‌توان به بروز اختلالات رفتاري اشاره كرد.

محققان روان‌پزشکی کالج سلطنتی لندن پس از معاینه بالینی و بررسی نوار مغزی برخي افراد که در معرض تولوئن قرار دارند به اين نتيجه رسيدند كه اختلال در بخشی از راه‌های عصبی به نام راه‌های هرمی و همچنين اختلال‌های بینایی، آسیب‌های عصبی و مخچه‌ای در این افراد ديده مي‌شود.


وجدان

انسان همیشه در برابر هر امری که واقع میشود آن را یا نیک میداند یا بد .

و در صورت اینکه آن امر را نیک تشخیص دهد خویش یا دیگران را ملزم به انجام دادن آن احساس می کند.

آنچه نیک و لازم الاجرا تشخیص داده شد تکلیف خوانده می شود و آن استعدادی که این تشخیص را می دهد و برای امور ارزش قائل است ، و نیک و بد را از هم فرق میگذارد و برای مانوعی الزام ایجاد میکند یعنی تکلیف را به ما نشان می دهد وجدان نام دارد.

به عـبارت دیگر وجدان خلقی استعداد طبیعی تشخیص خیر و شر اسـت و

انسان با وجدان کسی است که خیر را بشناسد ، دوست بدارد و انجام دهد.


آلزایمر

بیمارى آلزایمر در واقع مشکلى مغزى است. مغز ما از میلیون ها سلول عصبى تشکیل شده است. هر دسته از این سلول هاى عصبى با هم تشکیل یک بخش را می دهند و هر بخش عهده دار یک مسؤلیت است.
این سلول هاى عصبى براى بررسى و انتقال اطلاعات با یکدیگر و با بخش هاى دیگر در ارتباطند. این ارتباط به صورت جریان الکتریکى کوچکى است که از یک سلول به سلول بعدى انتقال پیدا می کند. اما چون این سلول ها به یکدیگر نچسبیده اند، بین آنها یک فضاى خالى کوچک وجود دارد.
این فضاى خالى کوچک توسط یک ماده شیمیایى مخصوص پر می ‌شود که انتقال جریان الکتریکى بین سلول ها را سریعتر و آسانتر می کند. این ماده شیمیایى مخصوص که سروتونین نام دارد، توسط خود مغز ترشح می شود

با بالا رفتن سن و پیر شدن سلول ها، ترشح این ماده شیمیایى یا سروتونین کاهش می یابد، بدین ترتیب ارتباط بین سلولى و انتقال اطلاعات دچار مشکل می شود


این مشکل بیشتر از همه در بخش حافظه و خاطرات خود را نشان می دهد. خاطره ها ترکیبى هستند از یادآورى دیده ها و شنیده ها و احساسات که براى یاداورى آن ها مغز نیاز به برقرارى یک ارتباط پیچیده سلولى بین همه بخش ها دارد. به همین علت با بالا رفتن سن و کم شدن ترشح سروتونین در مغز، خاطره ها کمرنگ یا فراموش می شوند
در بیمارى آلزایمر ترشح سروتونین به شدت کاهش می یابد

شرکت در برنامه هاى جمعى، گوش کردن به اخبار و از همه مهم تر یاد گرفتن یک چیز جدید مثل یک زبان جدید، مغز را فعال نگاه می دارد. براى تقویت حافظه نیاز به داروى خارجى و گران قیمت نیست
مصرف خشکبار به خصوص فندق به تقویت حافظه کمک می کند. فندق داراى پیش ماده سروتونین است. مصرف فندق باعث افزایش ترشح این ماده شیمیایى مخصوص در مغز می شود

آلزایمر با از دست دادن حافظه کوتاه مدت، فراموش کردن آدرس ها و اسم ها آغاز می شود و کم کم تا آنجا پیش می رود که فرد حتى راه بازگشت به خانه را فراموش می کند. بیمارى آلزایمر متاسفانه درمانى ندارد اما می توان از پیشرفت آن جلوگیرى کرد

در اکثر موارد ، بیماری آلزایمر در اشخاص مسن و در فاصله زمانی 8 تا 20 سال به تدریج رشد می‌کند. قربانی این بیماری ، ابتدا افت حافظه پیدا می‌کند و اغلب گم شدن حتی در خانه خود بیمار نیز پیش می‌آید. به مرور زمان ، بیمار جهت‌یابی خود را به شدت از دست می‌دهد، اشخاص و حتی اعضای خانواده خود را نمی‌شناسد، هیجانهای کودکانه نشان می‌دهد و از عهده نظافت خود و لباس پوشیدن بر نمی‌آید

هیچ راه اساسی برای پیشگیری از بیماری آلزایمر وجود ندارد اما توصیه های زیر می تواند کمک کننده باشد
از قلب خود محافظت کنید. فشارخون بالا، بیماری های قلبی، سکته و دیابت و کلسترول بالا خطر ابتلا به آلزایمر را افزایش   می دهد
 
در مواقع لزوم از سر خود با پوشیدن کلاه ایمنی محافظت کنید تا دچار صدمات سر نشوید. به نظر می رسد که بین آسیب های سر و آلزایمر ارتباط وجود داشته باشد
وزن تان را در حد ایده آل نگه دارید
 
زندگی اجتماعی و روابط خود را با دوستان حفظ کرده و سعی کنید هر روز چیز جدیدی یاد بگیرید
 
فعالیت جسمانی را فراموش نکنید
 
ورزش های ذهنی و حل جدول را فراموش نکنید

شیخ بهائی(تمنای وصال)

 تمناى وصال

تاکى به تمناى وصال تو يگانه

اشکم شود، از هر مژه چون سيل روانه

خواهد به سر آيد، شب هجران تو يانه؟

اى تير غمت را دل عشاق نشانه

جمعى به تو مشغول و تو غايب ز ميانه

رفتم به در صومعه‌ى عابد و زاهد

ديدم همه را پيش رخت، راکع و ساجد

در ميکده، رهبانم و در صومعه، عابد

گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد

يعنى که تو را مى طلبم خانه به خانه

روزى که برفتند حريفان پى هر کار

زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمار

من يار طلب کردم و او جلوه‌گه يار

حاجى به ره کعبه و من طالب ديدار

او خانه همى جويد و من صاحب خانه

هر در که زنم، صاحب آن خانه تويى تو

هر جا که روم،پرتو کاشانه تويى تو

در ميکده و دير که جانانه تويى تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تويى تو

مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان ديد

پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد

عارف صفت روى تو در پير و جوان ديد

يعنى همه جا عکس رخ يار توان ديد

ديوانه منم، من که روم خانه به خانه

عاقل، به قوانين خرد، راه تو پويد

ديوانه، برون از همه، آيين تو جويد

تا غنچه‌ى بشکفته‌ى اين باغ که بويد

هر کس به زباني، صفت حمد تو گويد

بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه

بيچاره بهايى که دلش زار غم توست

هر چند که عاصى است، زخيل خدم توست

اميد وى از عاطفت دم به دم توست

تقصير خيالى به اميد کرم توست

يعنى که گنه را به از اين نيست بهانه

محمد بن‏ حسين عاملى (شيخ بهائى)

بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملی معروف به شیخ بهائی (زادهٔ ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک، درگذشتهٔ ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری است که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است

اندرزهای امام علی (ع)

امام علی (ع)

سه چیز است که هر کس آنها را داشته باشد ایمان خود را کامل کرده است

کسی که چون در خوشی و خوشحالی باشد خوشی او را به باطل نکشاند

و چون خشم کرد حالت خشم او را از راه حق بیرون نبرد

و چون به قدرت رسید به چیزی که از آن او نیست دستبرد نزند

قانون دانه گیاهان


قانون دانه

نگاهي به درخت سيب بيندازيد. شايد پانصد سيب به درخت باشد كه هر كدام حاوي ده دانه است. خيلي دانه دارد، نه؟

ممكن است بپرسيم: چرا اين همه دانه لازم است تا فقط چند درخت ديگر اضافه شود؟

اينجا طبيعت به ما چيزي ياد مي دهد. به ما مي گويد: اكثر دانه ها هرگز رشـد  نمي كنند. پس اگر واقعاً مي خواهيد چيزي اتفاق بيفتد، بهتر است بيش از يكبار تلاش كنيد.

از اين مطلب مي توان اين نتايج را بدست آورد كه:

بايد در بيست مصاحبه شركت كني تا يك شغل بدست بياوري.

بايد با چهل نفر مصاحبه كني تا يك فرد مناسب استخدام كني.

بايد با پنجاه نفر صحبت كني تا يك ماشين، خانه، جاروبرقي، بيمه و يا حتي    ايده ات را بفروشي.

بايد با صد نفر آشنا شوي تا يك رفيق شفيق پيدا كني.

وقتي كه قانون دانه را درك كنيم ديگر نااميد نمي شويم و به راحتي احساس شكست نمي كنيم. قوانين طبيعت را بايد درك كرد و از آنها درس گرفت.

در يك كلام:

افراد موفق هر چه بيشتر شكست مي خورند، دانه هاي بيشتري مي كارند

آدمها


آدم‌ها

بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند،
و بعضی از آدم‌ها غلطِ چاپی دارند
بعضی از آدم‌ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی
از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت
و از روی بعضی آدم‌ها باید جریمه نوشت
و با بعضی از آدم‌ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست
بعضی از آدم‌ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی ِ آن‌ها را بفهمیم
و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده دور انداخت

                                      (قیصر امین پور)

نهم ربیع الاول مبارک باد


 

آغازامامت  بقیه الله الاعظم حضرت حجه بن الحسن

امام زمان (عج)برمنتظرین ظهورش مبارک


  روز وصل

غم مخور، ايام هجران رو به پايان مى رود

اين خمارى از سر ما مى گساران مى رود

پرده را از روى ماه خويش بالا مى زند

غمزه را سر مى دهد، غم از دل و جان مى رود

بلبل اندر شاخسار گل هويدا مى شود

زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى رود

محفل از نور رخ او، نورافشان مى شود

هرچه غير از ذکر يار، از ياد رندان مى رود

ابرها، از نور خورشيد رخش پنهان شوند

پرده از رخسار آن سرو خرامان مى رود

وعده‏ ديدار نزديک است ‏ياران مژده باد

روز وصلش مى رسد، ايام هجران مى رود

امام خمينى (ره)

نهم ربیع الاول، پیام رسان بهار ظهوری است که گلهای

زیبای زندگی

همچون عدل، قسط، عزت، عشق، صفا، صمیمیت،

گذشت،  ایثار و ایمان و احسان در آن می شکفد.  



خورشيد من بر آى

شاعر: آیت الله سيد على خامنه اى

دل را ز بيخودى سر از خود رميدن است

جان را هواى ز قفس تن پريدن است

از بيم مرگ نيست که سر داده ‏ام فغان

بانگ جرس به شوق به منزل رسيدن است

دستم نمى رسد که دل از سينه بر کنم

بارى علاج شکر گريبان دريدن است

شامم سيه ترست ز گيسوى سرکشت

خورشيد من بر آى که وقت دميدن است

سوى تو اى خـلاصـه گلـزار زندگى

مرغ نگه در آرزوى پر کشيدن است

بـگرفـته آب و رنگ ز فيض حضور تو

هر گل در اين چمن که سزاوار ديدن است

با اهل درد شرح غم خود نمى کنم

تقـدير غصه دل من ناشنيدن است

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزى " امين‏" (1) سزا لب حسرت گزيدن است

1-     تخلص شعرى مقام معظم رهبرى


سیمین بهبهانی 1


دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، كجا روم، كجا من؟

كجا روم؟ كه راهی به گلشنی ندانم
كه دیده برگشودم به كنج تنگنا، من

نه بسته‌ام به كس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من

ز من هر آن‌كه او دور، چو دل به سینه نزدیك
به من هر آن‌كه نزدیك، ازو جدا، جدا، من

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
كه تر كنم گلویی به یاد آشنا، من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه كاهد؟
كه گویدم به پاسخ كه زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من

(سیمین بهبهانی)

رهی معیری 1


ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است

چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست
جز چشم دل که محو تماشای دیگر است

این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است
و آن گوهر یگانه بدریای دیگر اسـت

در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر اسـت

امروز میخوری غم فردا و همـچـنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است

گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است

دیشب دلم به جلوه مستانه ای ربود
امشب پی ربودن دلهای دیگر است

غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر اسـت

(رهي معيري)

دکتر علی شریعتی

خداوندا !

به علمای ما مسئولیت ، به عوام ما علم ، به متعصبین ما فهم ،

 به فهمیدگان ما تعصب ، به پیران ما آگاهی ، به جوانان ما اصالت ،

 به اساتید ما عقیده ، به هنرمندان ما درد ، به شاعران ما شعور ،

 به شیعیان ما علی ، به فرقه های ما وحدت ، به حسودان ما شفا ،

 به فحاشان ما ادب ، به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خود آگاهی ببخش .  

  ( دکتر علی شریعتی)


دو کاج (عبرت)

در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده،  دو کاج،  روییدند

سالیان دراز، رهگذران آن دو را چون دو دوست،  می‌دیدند

روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه‌ی باد

یکی از کاج‌ها به خود لرزید، خم شد و روی دیگری افتاد

گفت ای آشنا ببخش مرا، خوب در حال من تامّل کن

ریشه‌هایم ز خاک بیرون است، چند روزی مرا تحمل کن

کاج همسایه گفت با تندی، مردم آزار، از تو بیزارم

دور شو، دست از سرم بردار من کجا طاقت تو را دارم؟

بینوا را سپس تکانی داد یار بی رحم و بی‌محبت او

سیم‌ها پاره گشت و کاج افتاد بر زمین نقش بست قامت او

مرکز ارتباط، دید آن روز انتقال پیام، ممکن نیست

گشت عازم، گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست

سیم‌بانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند

یعنی آن کاج سنگ دل را نیز با تبر، تکه تکه، بشکستند

اندرزهای امام علی (ع)  

پرهيز از جايگاه تهمت

كسى كه خود را در معرض بد نامى و جايگاه تهمت قرار مى دهد

نبايد كسى را كه به او گمان بد مى برد، ملامت كند

  

امام علی (ع)


چارلی چاپلین


 

مردم شهری که همه درآن می لنگند 

 به کسی که راست راه میرودمی خندند

               ( چارلی چاپلین)


خاطرات بچه های دیروز

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم


خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن مانا ترند

درس‌های سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه وکلاغ

روبه مکارو دزد دشت وباغ

روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی با هوش بود

فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز وسرمای شدید

ریز علی پیراهن از تن میدرید

تا درون نیمکت جا میشدیم

ما پرازتصمیم کبری میشدیم

پاک کن هایی زپاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستان ما از آه بود

برگ دفترها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ

خش خش جاروی با پا روی برگ

همکلاسی‌های من یادم کنید

بازهم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی‌های درد و رنج و کار

بچه‌های جامه‌های وصله‌دار

بچه‌های دکه خوراک سرد

کودکان کوچه اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم

لا اقل یک روز کودک می‌شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچ‌ها که بودش روی دوش

ای معلم یاد و هم نامت بخیر

یاد درس آب و بابایت بخیر

ای دبستانی‌ترین احساس من

بازگرد این مشق‌ها را خط بزن

گرگ درون


گفت دانایی که گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!


لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ


زور بازو چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست


ای بسا انسان رنجور پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش


وی بسا زور آفرین مرد دلیر

هست در چنگال گرگ خود اسیر


هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک


وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند


در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر


روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر


مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند


اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگ ها فرمانروایی می کنند


وآن ستمکاران که با هم محرم اند

گرگ هاشان آشنایان هم اند


گرگ ها همراه و انسان ها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟

فریدون مشیری

خواص کشمش

خواص کشمش

کشمش میوه خشک مغذی است ومانند دیگر خشکبار در تمام سال

 یافت می شود. یک غذای پرانرژی ،کم چرب و کم سدیم می باشد

کشمش دارای خاصیت آنتی اکسیدان می باشد

از تخریب سلولی جلوگیری می کند

کشمش برای سلامت استخوانها و جلوگیری از پوکی استخوان نقش 

مهمی را بر عهده دارد و منبع خوب ویتامین د میباشد.               

کشمش با وجودی که شیرین وچسبناک است،بر دندان اثر مخربی ندارد

وباعث خرابی دندان نمی شود؛همچنین برای سلامت دندان و لثه بسیار مفید است

کشمش دارای مقدار زیادی آهن می باشد 

کشمش میزان کلسترول بد را در خون کم می کندو باعث کاهش بیماری قلبی می گردد

اگر به مدت 4 هفته هر روز کشمش مصرف کنید آنتی اکسیدان درخون افزایش می یابد.

 (آنتی اکسیدان از پیری و بیماری های حاصل ازآن می کاهد) 

نیایش شریعتی


خدایا

 به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ

بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است ،حسرت نخورم.

 ومردنی عطا کن که به بیهودگی اش سوگوار نباشم.  

بگذار تا آن را من خودم انتخاب کنم،اما آنچنان که تو دوست داری

چگونه زیستن را تو به من بیاموزچگونه مردن را خود خواهم آموخت

                                         (دکترعلی شریعتی)

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم. 

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، 

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،  

بر لب پیمانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین 

زمین و آسمانرا 

واژگون ، مستانه میکردم . 

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ، 

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحۀ، صد دانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ، 

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ، 

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! 

 اگر من جای او بودم .

 بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ، 

گردش این چرخ را 

وارونه ، بی صبرانه میکردم . 

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم  

عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !

عجب صبری خدا دارد!

معینی کرمانشاهی

تکامل

آدمـی زاده معجونی ا سـت کز فرشته سرشتـه وزحیـوان

گر کند میل این شود به ازاین گر کند میل آن شود کم ازآن

مولوی



 یک زمانی داشتن ریش وسبیل جزءلاینفک اکثرمردها بود


          
 

بعدها مردهایی مدرنتر پـیداشدند

آنها به ریش علاقه ای نداشتند وسبیل را لازمه ی مردانگی میدانستند





کم کم دردنیای متمدن وروبه رشد،آراء متنوع وسلایق متعدد پیدا شد

 




اما هنوز مردها قوی وحتی خشن بودند



این بار، با رشد تجددبعضی ها ظریف وکمی هم لطیف شدند





وبعضی ازنوابغ تجددتکامل یافتند ودچار دگردیسی شدند




 

اکنون سوال اکثر زیست شناسان این است :

این موجود نوظهور جهش یافته چه نام دارد؟


تبریک ماه ربیع الاول


  بهار ماه‏ ها، ربیع الاول است چرا که آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی در این ماه پدیدار می‏ شود و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان می‏ تابد . ولادت رسول اکرم(ص) اشرف و سید موجودات و نزدیک‏ ترین خلق به خدا ، در این ماه بوده است . حلول ماه ربیع الاول، ماه جشن و سرور اهل بیت(ع) مبارك باد

کلام علی (ع)

حق را با شخصیت افراد مسنج ، بلکه حق را ملاک شناخت شخصیت ها قرار بده

اول حق را بشناس ، سپس افراد را با آن بسنج

امام علی ( ع )

شریعتی

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

بدین سان بشکند بر من سکوت مرگبارم را

( دکتر شریعتی )


میراث پدر

زیباتر آنچه مانده ز بابا ازآنِ تو

بد ای برادر از من و اعلا از آن تو

این تاس خالی از من و آن کوزه ای که بود

پارینه ی پر ز شهد مصفا از آن تو

یابوی ریسمان گسل میخ کَن ز من

مهمیز کلّه تیز مطّلا از آن تو

آن دیگ لب شکسته صابون پزی زمن

آن چمچه ی حریصه ی حلوا ازآن تو

این قوچ شاخ کج،که زند شاخ ازآن من

غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو

این اَستر چموش لگد زن از آن من

آن گربه ی مصاحب بابا از آن تو

از صحن خانه تا لب بام ،ازآن من

از بام خانه تا به ثریّا همه از آن تو

( وحشی بافقی )