ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشكسته سبوهامان، خون‌ است به دل‌هامان
فرياد و فغان دارد دردي كش ميخانه
هر سوي نظر كردم هر كوي گذر كردم
خاكستر و خون ديدم ويرانه به ويرانه
افتاده سري سويي گلگون شده گيسويي
ديگر نبود دستي تا موي كند شانه
تا سر به بدن باشد اين جامه كفن باشد
فرياد اباذرها ره بسته به بيگانه
لبخند سرودي كو سرمستي و شوري كو
هم كوزه نگون گشته هم ريخته پيمانه
آتش شده در خرمن واي من و واي من
از خانه نشان دارد خاكستر كاشانه
اي واي كه يارانم گل‌هاي بهارانم
رفتند از اين خانه رفتند غريبانه