سفله طبع است جهان برکرمش تكيه مكن
بسم الله الرحمن الرحیم
ساقيا سايه ابـر است و بهار و لـب جوي
من نگويم چه كن ار اهل دلي خود تو بگوي
بـوي يكرنگي ازين نقش نمي آيد خيـز
دلـق آلـوده صوفي به ميِ نـاب بشوي
سفله طبع است جهان برکرمش تكيه مكن
اي جهان ديـده ثَباتِ قـدم از سفله مجوي
دو نصيحت كنمـت بشنو و صـد گنج ببـر
از در عيـش درآ و بـه ره عيـب مپـوي
شكرِ آن را كـه دگر بار رسيدي به بهـار
بيـخ نيـكي بنشـان و ره تحقيـق بجـوي
روي جانـان طلبي آينه را قابـل سـاز
ورنه هرگز گل و نسرين ندمد ز آهن و روي
گوش بگشاي كه بلبل به فغان مي گويـد
خواجـه تقصير مفرمـا گُـلِ توفيـق ببوي
گفتي از حافـظ مـا بوي ريـا مي آيـد
آفرين بر نفست باد كـه خوش بردي بوي
حافظ
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 11:6 توسط مسعود فرمهینی
|