رهی معیری 1
ما را دلی بود که ز
دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست
جز چشم دل که محو تماشای دیگر است
این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است
و آن گوهر یگانه بدریای دیگر اسـت
در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر اسـت
امروز میخوری غم فردا و همـچـنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است
گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است
دیشب دلم به جلوه مستانه ای ربود
امشب پی ربودن دلهای دیگر است
غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر اسـت
(رهي معيري)
+ نوشته شده در جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ ساعت 10:49 توسط مسعود فرمهینی
|